آوینآوین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

آ وین ممول مامان

دختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم

1393/4/24 0:41
نویسنده : مامان و بابا
403 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم! با تو سخن میگویم

گوش کن، با تو سخن میگویم :

زندگی در نگهم گلزاریست

و تو با قامت چون نیلوفر ـ

شاخه پر گل این گلزاری

من در اندام تو یک خرمن گل می بینم

گل گیسو ـ گل لبها ـ گل لبخند شباب

من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم

گل تقوا ـ

گل عفت ـ

گل صد رنگ امید

گل فردای بزرگ

گل دنیای سپید

***

میخرامی و تو را مینگرم

چشم تو آینه روشن دنیای منست

تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی

راست، چون شاخه سر سبز و برومند شدی

همچو پر غنچه درختی، همه لبخند شدی

دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش

همه گلچین گل امروزند

همه هستی سوزند

***

کس بفردای گل باغ نمیاندیشد

آنکه گرد همه گلها بهوس میچرخد ـ

بلبل عاشق نیست ـ

بلکه گلچین سیه کرداریست ـ

که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف ـ

تا یکی لحظه بچنگ آرد و ریزد بر خاک

دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک

تو گل شادابی

به ره باد، مرو

غافل از باغ مشو

***

ای گل صد پر من!

با تو در پرده سخن میگویم :

گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ

گل پژمرده نخندد بر شاخ

کس نگیرد ز گل مرده سراغ

***

دخترم! با تو سخن میگویم:

عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست

و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب

« گردن آویز » بر این زنجیری

تا نگهبان تو باشم ز « حرامی » هر شب

خواب بر دیده من هست حرام

بر خود از رنج به پیچم همه روز

دیده از خواب بپوشم همه شام

***

دخترم، گوهر من !

گوهرم، دختر من !

تو که تک گوهر دنیای منی

دل بلبخند « حرامی » مسپار

« دزد » را « دوست » مخوان

چشم امید بر ابلیس مدار

***

دیو خویان پلیدای که سلیمان رویند

همه گوهر شکنند

« دیو » کی ارزش گوهر داند ؟

نه خردمند بود ـ

آنکه اهریمن را ـ

از سر جهل، سلیمان خواند

***

دخترم ـ ای همه هستی من !

تو چراغی، تو چراغ همه شبهای منی

به ره باد مرو

تو گلی، دسته گل صد رنگی

پیش گلچین منشین

تو یکی گوهر تابنده بی مانندی

خویش را خوار مبین

***

آری ای دخترکم، ای به سراپا الماس

از « حرامی » بهراس

قیمت خودمشکن

قدر خود را بشناس

قدر خود را بشناس

·٠•●♥
·٠•●♥
·٠•●♥
 

پسندها (2)

نظرات (0)