ممول بستتتتنی خورده!!!
عزیزم سلام...
چهار روز مرتبا رفتیم پارک و یه نمه زودتر از موعد بستنی رو شروع کردی ولی کم ...
آخه هم شکمویی و بستنی میخوااای هم مامان نمیتونه قید بستنی رو بزنه تا یه ماه ...
آها روز 20 خرداد هم باالاخره مامان دل به دریا زد و شما رو بردش بیرون دیدار خاله پروین.
خاله پروین دوست جون جونی مامان از 18 روزگیت شما رو ندیده بووود و هی از خاله اصرار هی از مامان انکار...
ولی بالاخره بردمت بیرون همونطوری که فک میکردم کلی از شلوغی و مردم و مخصوصا خاله پروین ترسیدی...خخخخخخ
رفتیم نی نی سیتی و فقط نشستیم بقیه رو نیگا کردیم...از استخر توپ هم میترسیدی..
آوین و نارضایتی از وضع موجووود...
واااای آوینم چند باری هم که پارک رفتیم از چمن هم میترسیدی میخواستم زمین بذارمت چنان جیغی میکشیدی که نگووو.......تا همین دیشب که آروم آروم لمسشون کردی پا روشون گذاشتی و بعدم ده بدوووووو منم همش دنبالت...
میبوسمت دخملک ترسوی من...
راستی عصری میخوایم با عمه ها بریم رای بدیم
اولین حضور مبارک ممول مامان در صحنه ی انتخابات...